سیسمونی گل پسری 2
روزهای پر تلاش
سلام پسر مامان این چند روز خیلی خیلی سرمون شلوغ بود آخه عزیزجون و آقاجون سیسمونی شما رو آورده بودند و ما کلی مشغول چیدن وسایل ها و تدارک جشن سیسمونی شما بودیم و حتما سرم که خلوت شد عکساش رو برات میذارم.آقاجون این روزا نیست رفتن نجف برای کمک به ساخت صحن جدید برای حرم امام علی وقرار کلی برای سلامتی شما دعا کنه که انشاالله سالم به دنیا بیای عزیز دلم وعزیزجون این روزا تنها مونده.کوچولوی من نمی دونی همه چقدر تو جشن شما خوشحال بودند و از دیدن وسایل های شما ذوق زده بودند و کلی برای شما یادگاری های قشنگ نوشتند به امید روزی که شما به دنیا بیای و اونها رو بخونی.
نویسنده :
مامان سمیه
18:47
دنیای این روزای من
حس عجیبی ,وجود یک موجود زنده در درون تو. احساس این که یک زندگی داره درونت شکل میگیره,احساس اینکه بزودی چیزی خواهی داشت که به تو تعلق داره و سر منشاش تو هستی.گاهی وقت ها که با یه ضربه کوچولو یاداوری می کنی که من هستم,من اینجام اون لحظه جزو بهترین لحظه هاست برام.حس میکنم دلم نمی خواد این شادی رو با کسی شریک شم و دوست دارم به تنهای ساعت ها ازش لذت ببرم. پسرکوچولوی من با اینکه هنو...
نویسنده :
مامان سمیه
10:20
اولین پست
نازنینم سلام با اینکه خیلی وقت این وبلاگ رو برات ساختم اما اولین دل نوشته ای که تو وبلاگت برات می نویسم و دفتر خاطرات کامل تر .امروز من تو هفته ٢٧ بارداریم هستم و تقریبا من و پدرت ٢٢ هفته اس که فهمیدیم قراره شما به خانواده ما اضافه بشی.عشق مادر این وبلاگ رو واسه شما ساختم تا بدونی ما چقدر عاشقت هستیم و برای اومدنت انتظار کشیدیم.من و پدرت هرروز هزاران بار خدا رو شاکریم که شما رو به ما عطا کرده و قراره ما یه خانواده کامل بشیم.
نویسنده :
مامان سمیه
14:32