امیرعلی خان ماامیرعلی خان ما، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
امیرمهدی خان ماامیرمهدی خان ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

شاهزادهای خونه ما

ردونه همه

امشب خاله زهرا شما رو پاگشا کرد آخه ما رسم داریم وقتی یه نوزاد تو خانواده به دنیا میاد اولین باری که وارد خونه مون میشه(معمولا فامیلهای درجه یک تا دو) به این مناسبت یه مهمونی کوچیک براش میگیریم و یه کادو بهش میدیم.ولی این پاگشا با بقیه فرق داشت آخه خاله  جون دوتا غاز خوشگل واسه شما خریده بود آخه نذر کرد بود که اگه ان شالله صحیح و سالم به دنیا بیای برات دو تا غاز بکشه به خاطر همین نذرش رو ادا کرد. ...
23 شهريور 1393

اولین سفر شاه پسر ما

پسرکم این اولین مسافرت شماست.ما شب ولادت حضرت معصومه به زیارت حرم شون در قم رفتیم وصبح روز بعد به اتفاق خانواده دایی روح الله رفتیم کاشان.خیلی خیلی خوش گذشت و مامانی کلی عکس و فیلم از شما گرفت. ...
30 مرداد 1393

پسر هنر دوست من

پسر گلم دیروز شکر خدا حلقه ختنه شما افتاد و خیال ما رو راحت کرد. امروز من و شما و بابایی باهم رفتیم بیرون یه چرخی زدیم و بعدش سه تایی باهم رفتیم سینما.این اولین بار شماست که وارد سینما میشی.هرکسی شما رو میدید میگفت الهی چه کوچولوی نانازیی.و در کل طول فیلم همه حواسشون متوجه شما بود وشماهم مثل یه آقا پسر خوب آروم بودی تا ما فیلم رو با خیال راحت ببینیم.والبته یادم رفت بگم که فیلم رد کارپت یا فرش قرمز آقای رضا عطاران رو در سینما دیدیم.این هم عکس شما هنگام تماشای فیلم. ...
8 مرداد 1393

بزرگ مرد کوچک من

این شبهای ماه مبارک رمضان شبهای پربرکت و آرامش بخشیه آرامش بزرگی که انسان از میهمان خدا بودن به دست میاره.این چندشب حسابی منزل بستگان افطاری بودیم و البته شنبه 4/21 که شب ولادت امام حسن (ع) بود هم ما افطاری داشتیم.صبح امروز ساعت 10:30 که چهارشنبه 5/1 و 25 ماه مبارک رمضان هم هست ما شما رو در 34 روزگی در مطب دکتر ختنه کردیم و شما رسما یک مسلمان شدی. بگذریم که من کلی اشک ریختم و از مطب خارج شدم و پدرت با تمام استرس و ناراحتی که داشت بالاسر شما موند و مراقبتون بود ولی خدا رو شکر خیلی درد نکشیدی و اذیت نشدی.  
1 مرداد 1393

عکس آتلیه

پسرم امروز جمعه 93/4/13 و به همراه خاله فریبا شما رو بردیم عکاسی تا اولین عکس آتلیت رو در 16 روزگیت بگیریم. این هم یه عکس دو نفره از شما و  آقا متین پسر خاله فریبا.   ...
13 تير 1393

پایان انتظار ما

    شاهزاده ما ا میرعلی   خان به دنیا اومد                                                                        وای خدای من باورم نمیشه همین دیشب بود که برای پسرم پست گذاشتم و  نوشتم که بیا عشق مامان زود بیا.باورم نمیشه که درست 24 ساعت بعد پسر کوچولوم تو آغوش من خوابش ببره. پسرم تو حرف شنوترین و عاقل ترین پسر دنیای.عزیزم من و پدرت خیلی خیلی خوشحالیم که تو اومدی با اینکه خیلی خیلی زود و غیر منتظره اومدی اما خوش اومدی...
29 خرداد 1393

انتظار و بازهم انتظار

پسرکوچولوی من  این روزها برام روزهای سختیه دلم می خواد زود تموم بشه و شما به دنیا بیای .آخه هم مامانی حسابی سنگین شده و هم هرچی می گذره استرسم بیشتر میشه و خدا نکنه لحظه ای شما آروم و قرار بگیری و اعلام حضور نکنی اونوقت که دلم هزار راه میره . از طرفی هم طاقتم طاق شده و دلم می خواد شما شاهزاده رویاهام رو زود بغل بگیرم, دلم می خواد سرت رو روی سینه ام بزارم و زنش قلبت رو حس کنم و به تمام روزهای گذشته که انتظار اومدنت رو می کشیدم به خندم.                                دلم می خواد ساعت ها باهات حرف بزنم و بازی کنم و صدای قهقهه هات تموم خو...
28 خرداد 1393

پسرک شیطون

پسرم ,نفسم ,عشقم دیشب  حسابی شیطون شده بودی و کلی تو شکم مامانی اینور و ونور می رفتی.تا اینکه موقع خواب احساس کردم سمت چپ شکمم داره سوراخ میشه.وقتی دستم رو گذاشتم و لمس کردم باورم نمیشد که این پای گل پسری که داره از شکم مامانی میاد بیرون .وقتی پدرت فهمید اونهم دستش رو آورد تا پای شما رو لمس کنه که یه لگد جانانه مهمونش کردی.بابایی هم کلی ذوق میکرد که وای من چه پسر قوی دارم, ماشالله چه زوری داره, اما بعدش که دید مامانی داره اذیت میشه شروع کرد با شما صحبت کردن شاید یکم شما هوای مارو داشته باشی. الهی قربونت برم میدونم اون تو جا کمه و شما اذیت میشی ولی خواهش می کنم یکمم به این احشاء داخلی مامان رحم کن باور کن دیشب نزدیک بود ک...
10 خرداد 1393

اولین سوغاتی پسری

سلام گل پسرم به سلامتی آقاجون از نجف برگشتند و ما چند روزی رو با پدرت اونجا بودیم.آقاجون کلی سوغاتی های قشنگ برای ما و نوه ها آورده بودند و البته شما هم اولین سوغاتی تون رو گرفتی.البته سالهای قبل هم که عزیز و آقاجون سفر یا زیارتی می رفتن برای شما با اینکه وجود نداشتی وسایل و لباس می خریند اما این اولین سوغاتی بعد از اینکه ما فهمیدیم باید منتظر آقا امیرعلی باشیم. گل پسرم فقط 7 هفته دیگه مونده تا شما به دنیا بیای و رنگ و بوی زندگی ما رو عوض کنی.من و پدرت دیگه تاب و تحمل نداریم.انشالله به سلامتی به دنیا بیای و این لباس خوشگل رو بپوشی   ...
4 خرداد 1393