امیرعلی خان ماامیرعلی خان ما، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
امیرمهدی خان ماامیرمهدی خان ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

شاهزادهای خونه ما

برای پسرم

پسرک مامان بالاخره موفق شدم عکسای سیسمونیت رو بزارم  اما هنوز عکسای روز جشنت مونده;از مامانی دلگیر نشو این روزا سرم خیلی شلوغه.درس و دانشگاه از یه طرف کارآموزی هام هم از طرف دیگه کل وقتم رو اشغال کرده.اگه دقت کرده باشی تو سیسمونیت وسایل دخترونه هم هست که عزیز جون اونا برای خواهر آیندت گذاشته خلاصه عزیز و آقاجون برات سنگ تموم گذاشتن.دستشون حسابی درد نکنه اگه بدونی تک تک شو با چه ذوقی برات خریدن.اینجا همه منتظر  اومدن شما گل پسری هستن.هر روزی که تو بیمارستان مادری زایمان می کنه و نوزادش رو بغلش میزاریم با وجود اون همه دردی که داره و اون همه سختی که کشیده تا فرزندش به دنیا بیاد اما همین که فرزندش رو دراغوش میگیره انگار همه چیز از یاد...
12 ارديبهشت 1393

روزهای پر تلاش

سلام پسر مامان این چند روز خیلی خیلی سرمون شلوغ بود آخه عزیزجون و آقاجون سیسمونی شما رو آورده بودند و ما کلی مشغول چیدن وسایل ها و تدارک جشن سیسمونی شما بودیم و حتما سرم که خلوت شد عکساش رو برات میذارم.آقاجون این روزا نیست رفتن نجف برای کمک به ساخت صحن جدید برای حرم امام علی وقرار کلی برای سلامتی شما دعا کنه که انشاالله سالم به دنیا بیای عزیز دلم وعزیزجون این روزا تنها مونده.کوچولوی من نمی دونی همه چقدر تو جشن شما خوشحال بودند و از دیدن وسایل های شما ذوق زده بودند و کلی برای شما یادگاری های قشنگ نوشتند به امید روزی که شما به دنیا بیای و اونها رو بخونی.
6 ارديبهشت 1393

دنیای این روزای من

حس عجیبی ,وجود یک موجود زنده در درون تو. احساس این که یک زندگی داره درونت شکل میگیره,احساس اینکه بزودی چیزی خواهی داشت که به تو تعلق داره و سر منشاش تو هستی.گاهی وقت ها که  با یه ضربه کوچولو یاداوری می کنی که من هستم,من اینجام اون لحظه جزو بهترین لحظه هاست برام.حس میکنم دلم نمی خواد این شادی رو با کسی شریک شم و دوست دارم به تنهای ساعت ها ازش لذت ببرم.                                      پسرکوچولوی من با اینکه هنو...
29 فروردين 1393

اولین پست

نازنینم سلام با اینکه خیلی وقت این وبلاگ رو برات ساختم اما اولین دل نوشته ای که تو وبلاگت برات می نویسم و دفتر خاطرات کامل تر .امروز من تو هفته ٢٧ بارداریم هستم و تقریبا من و پدرت ٢٢ هفته اس که فهمیدیم قراره شما به خانواده ما اضافه بشی.عشق مادر این وبلاگ رو واسه شما ساختم تا بدونی ما چقدر عاشقت هستیم و برای اومدنت انتظار کشیدیم.من و پدرت هرروز هزاران بار خدا رو شاکریم که شما رو به ما عطا کرده و قراره ما یه خانواده کامل بشیم.
27 فروردين 1393